Ashleeبا راه‌اندازی شرکت تسلاموتورز، ماسک در حالی‌که به‌طور هم‌زمان شبکه‌های توزیع سوخت در دنیا می‌ساخت در تلاش بود تا  اصلاحاتی در روش تولید و فروش ماشین‌ها بوجود بیاورد. بجای ماشین‌های هیبریدی که از نظر ماسک سازگاری بسیار کمی با محیط دارند، تسلا در تلاش برای کنار زدن محدودیت‌های تکنولوژی و ساختن ماشین‌های الکتریکی است که مردم همیشه به‌دنبال آن‌ها هستند. تسلا این ماشین‌ها را از طریق واسطه‌ها نمی‌فروشد؛ بلکه آن‌ها را از طریق اینترنت و مثل اپل در گالری‌هایی واقع در مراکز خرید معتبر و لوکس می‌فروشد. به‌علاوه، به‌خاطر این‌که ماشین‌های الکتریکی نیاز به تعویض روغن یا سایر رسیدگی‌های ماشین‌های معمول ندارد، تسلا بابت درآمدزایی از خدمات پس از فروش ماشین‌های‌اش دندان تیز نکرده است. عرضه‌ی مستقیم تسلا برای دلال‌های ماشین که عادت دارند با چرب‌زبانی پول گزافی بابت خدمات پس از فروش از مشتری‌ها به جیب بزنند توهین بسیار بزرگی بود. ایستگاه‌های شارژ ماشین تسلا امروزه در بسیاری از بزرگ‌ر اه‌های اصلی ایالات متحده، اروپا و آسیا  دایر شده‌اند و می‌توانند ظرف بیست دقیقه یک ماشین را قادر به رانندگی تا صدها کیلومتر کنند. این به اصطلاح ایستگاه‌های شارژ سریع از انرژی خورشیدی استفاده می‌کنند و مالکین تسلا می‌توانند رایگان ماشین‌شان را شارژ کنند. در حالی‌که اغلب زیرساخت‌های آمریکا روبه زوال هستند، ماسک مدام در حال ساختن سیستم مدرن حمل و نقل است که ایالات متحده را قادر می‌کند در این زمینه از همه‌ی دنیا جلوتر باشد. چشم‌انداز و و عمل‌کرد ماسک، بنظر ترکیبی از بهترین‌های هنری فورد و John D. Rockefeller است.

با سولارسیتی ماسک بزرگ‌ترین شرکت نصب و سرمایه‌گذاری در خصوص پنل‌های خورشیدی برای مشتری‌ها و کسب‌وکارها را بنیان‌گذاری کرد. ایده و مدیریت سولارسیتی با ماسک بود و پسرخاله‌های‌اش Lyndon و Peter Rive اداره‌ی آن را برعهده دارند. سولارسیتی به منظور کم‌تر کردن هزینه‌ی  صنایع همگانی (برق و…) تاسیس و به یک شرکت مستقل در این صنعت تبدیل شد. زمانی که کسب‌وکارهای مربوط به تکنولوژی پاک تقریبا رو به ورشکستگی بودند ماسک صاحب دوتا از موفق‌ترین کمپانی‌های تکنولوژی پاک بود. امپراطوری کارخانجات ماسک، ده‌ها هزار نیروی کار و توان صنعتی کافی که در جریان بود، ماسک را با درآمد خالص ده میلیارد دلاری‌اش به یکی از پولدارترین مردان جهان تبدیل کرد.

بازدید از ماسک‌لند چند نکته را در مورد این‌که ماسک چطور از پس تمام این کارها برآمده روشن کرد. در حالی‌که ممکن است صحبت درباره‌ی «عزیمت انسان به مریخ» به مذاق بعضی‌ها خوش نیاید، اما می‌تواند برای ماسک یک نیروی فو‌ق‌العاده برای تقویت شرکت‌های‌اش بدهد. این یک هدف فراگیر است که برای هرکاری که او انجام می‌دهد قوانینی یک‌پارچه وضع می‌کند. کارمندان هر سه شرکت کاملا در جریان این موضوع هستند و خوب می‌دانند که آن‌ها هر روز در تلاش برای رسیدن به غیرممکن هستند. وقتی که ماسک اهداف واهی تعیین می‌کند، عملا کارمندان‌اش را تحت فشار می‌گذارد  و از آن‌ها به سختی کار می‌کشد. این موضوع تاحدودی برای در دستور کار مریخ بودن، قابل درک است. بعضی کارمندان او را به همین خاطر دوست دارند. بقیه از او خوش‌شان نمی‌آید؛ اما به شدت به او وفادارند و به اهداف و طرز فکرش احترام قائل‌اند. آن‌چه که ماسک توسعه داد چیزی‌ست که بسیاری از کارآفرینان دره‌ی سیلیکون فاقد آن هستند و آن هم داشتن یک جهان‌بینی بامعنی است. او جذاب‌ترین نابغه‌ در بزرگ‌ترین تلاش بشر است که هرکسی رویای‌اش را دارد. در حالی‌که «مارک زاکربرگ» به شما کمک می‌کند که عکس‌های فرزندتان را به اشتراک بگذارید، ماسک می‌خواهد.. خب.. نژاد بشر را از خودخواهی یا نابودی تصادفی نجات بدهد.

سبک زندگی ماسک برای این‌که بتواند تمام این مجموعه‌ها را مدیریت کند بسیار عجیب است. یک هفته‌ی عادی از عمارت‌اش در Bel Air شروع می‌شود. دوشنبه را تمام مدت در اسپیس‌ایکس کار می‌کند. بعد سوار جت‌اش می‌شود و به دره‌ی سلیکون‌ پرواز می‌کند. چند روز در تسلا مشغول می‌شود، که دو دفتر یکی در Palo Alot و یکی دیگر در Fermont دارد. ماسک در کالیفرنیای شمالی خانه ندارد؛ برای همین در هتلی لوکس به نام Rosewood یا در منزل دوستان‌اش می‌ماند. برای هماهنگ شدن با دوستان‌اش دستیار ماسک ایمیلی با این مضمون که «جا برای یک نفر هست؟» به آن‌ها می‌دهد و اگر دوست‌اش بگوید «بلی» او آخر شب آن‌جا خواهد بود. اغلب اوقات ماسک در اتاق مهمان می‌خوابد؛ ولی گاهی هم بعد از بازی با کنسول‌ بازی روی کاناپه خواب‌اش می‌برد. او پنج‌شنبه به لس‌آنجلس و اسپیس‌ایکس برمی‌گردد. ایلان و همسر سابق‌اش، جاستین، از پنج پسرشان (دوقلو و سه قلو) مشترکا نگه‌داری می‌کنند و چهار روز در هفته بچه‌ها با ماسک هستند. هرسال، او میزان زمان پرواز‌های‌ هفتگی‌اش را جدول‌بندی می‌کند تا بتواند کنترل اوضاع را در دست داشته باشد. وقتی از او پرسیدم چطور از پس این برنامه‌ریزی برمی‌آید، در جواب گفت: “من دوران کودکی سختی‌ داشتم که شاید همان به دردم خورد.”

طی یکی از بازدیدهای‌ام از ماسک‌لند، او مجبور بود بخاطر برنامه‌ی اردو به دریاچه‌ی کارتر در نشنال پارک اورگان، مصاحبه‌ را خیلی کوتاه وسریع انجام بدهد. ساعت تقریبا ۸ جمعه شب بود؛ بنابراین ماسک باید به سرعت پسرها و پرستارشان را سوار جت‌اش می‌کرد تا همگی سوار ماشین‌هایی بشوند که قرار بود آن‌ها را به دوستان‌شان در محل اردو برسانند. سپس دوستان‌اش به ماسک و پسرها کمک می‌کردند تا لوازم‌شان را باز کنند و رسیدن دیروقت‌شان کامل شود. آخر هفته را به پیاده روی می‌گذراندند و بعد این برنامه تمام می‌شد. ماسک و پسرها یکشنبه بعد از ظهر به لس‌آنجلس پرواز می‌کردند و عصر همان‌روز ماسک به تنهایی به نیویورک پرواز می‌کرد؛ می‌خوابید؛ به تاک‌شوهای صبح دوشنبه می‌رفت؛ جلسه‌ها؛ ایمیل‌ها؛ خواب؛ سه شنبه صبح پرواز به لس‌آنجلس؛ کار در اسپیس‌ایکس؛ سه‌شنبه عصر پرواز به سن‌خوزه برای بازدید از کارخانه‌ی تسلا موتورز؛ پرواز به واشنگتن دی.سی در همان شب و ملاقات با رییس جمهور اوباما؛ چهارشنبه شب پرواز به لس‌‌آنجلس؛ چند روز کار در اسپیس‌ایکس و برای آخر هفته در جلسه‌ای که مدیر گوگل «اریک شمیت» در Yellowstone برگزار کرده بود، شرکت می‌کرد. ماسک به‌تازگی از همسر دوم‌اش، بازیگر معروف Talulah Riley جدا شده بود و  داشت سعی می‌کرد زندگی شخصی و کاری‌اش را کنار هم پیش ببرد. ماسک گفت: “به‌نظرم زمانی که به بچه‌ها و کارم اختصاص می‌دهم خیلی هم خوب و مفید است. البته بدم نمیاد زمانی هم برای آشنایی و شروع رابطه‌ی جدید اختصاص بدم. به‌نظرم شاید بد نباشه پنج تا ده ساعت… یک زن چند ساعت در هفته لازم داره‌؟ شاید ده ساعت، ها؟! این خیلی کمه؟! اممم… نمی‌دونم.”

او وقت خیلی کمی برای خوش‌گذرانی خودش دارد؛ اما وقتی بخواهد، جشن‌های‌اش هم به اندازه‌ی زندگی‌اش مهیج هستند. برای تولد سی‌سالگی‌اش، ماسک قلعه‌ای در انگلیس برای ۲۰ نفر اجاره کرد. از ساعت ۲ تا ۶ صبح آن‌ها چیزی شبیه قایم‌موشک که به آن ساردین می‌گویند بازی کردند، که یک نفر قایم می‌شود و بقیه باید او را پیدا کنند. یک مهمانی دیگرش در پاریس برگزار شد. ماسک، برادرش و پسرخاله‌های‌اش وقتی که تا نیمه شب بیدار بودند تصمیم گرفتند تا ۶ صبح در شهر دوچرخه‌سواری کنند. آن‌ها تمام روزخوابیدند و بعدازظهر سوار قطار Orient Express شدند. باز هم تمام شب بیدار ماندند، یک گروه هنری جدید و حرفه‌ای بنام The Lucent Dossier Express در این قطار لوکس بود و برنامه‌ی آواز و آکروبات داشت. روز بعد وقتی که قطار به ونیز رسید آن‌ها شام خوردند و بعد در ایوان هتل‌شان که به Grand Canal  مشرف بود کمی باهم وقت گذراندند و معاشرت کردند. ماسک به مهمانی‌های بالماسکه هم علاقه دارد و در یکی از این مهمانی‌ها با لباس شوالیه شرکت کرد و برای دوئل با یکی از مهمان‌ها که لباس Darth Vadar را پوشیده بود از یک چتر آفتاب‌گیر استفاده کرد.

برای جشن یکی از تولد‌های اخیرش، ماسک پنجاه نفر را به یک قلعه (یا بهتر است بگویم شبیه‌ترین ساختمان به قلعه در ایالات متحده) در  Tarrytown نیویورک دعوت کرد. تم این مهمانی لباس‌ Steampunk به سبک ژاپنی بود که برای طرفداران سبک علمی-تخیلی بسیار هیجان‌انگیز است. ماسک در این مهمانی لباس سامورایی پوشیده بود.

این مهمانی شامل اجرای The Mikado بود؛ یک اپرای کمدی مربوط به زمان ملکه ویکتوریا که کاری از Gilbert  و Salivan است و در یک سالن تئاتر کوچک در ژاپن هم اجرا شد. رایلی (که ماسک بعد از به نتیجه نرسیدن پروژه ده ساعت در هفته وقت برای آشنایی با یک دختر جدید) دوباره با او ازدواج کرده بود گفت: “بعید می‌دانم آمریکایی‌ها چیزی از آن فهمیده باشند.” آمریکایی‌ها و بقیه از باقی برنامه‌های آن‌شب لذت بردند. در قلعه، ماسک با یک چشم بند چشم‌های‌اش را بست، به دیوار تکیه داد و دو بادکنک در دست‌ها و یکی هم بین پاهای‌اش نگه داشت و بعد کسی که قرار بود چاقو پرتاب کند دست به کار شد. ماسک در این باره گفت: “قبلا او را دیده بودم؛ اما نگران بودم که نکنه امروز روز مرخصی‌ش باشه؛ در این فکر بودم که احتمال داره یکی از دست‌هام رو با چاقو بزنه ولی قطعا هردو رو نمی‌زنه.” تماشاچی‌ها ترسیده بودند و خشک‌شان زده بود. Bill Lee، یکی از بهترین دوستان ماسک و یک سرمایه‌گذار در زمینه‌ی تکنولوژی گفت: “خوبیش اینه که ایلان به علم اشیا معتقده.” و بعد یکی از معروف‌ترین کشتی‌گیران سامو به همراه یکی از هم‌وطنان‌اش وارد شدند. یک رینگ کشتی از قبل آماده شده بود و ماسک قرار شد با این قهرمان کشتی بگیرد. ماسک گفت: “او تقریبا ۱۶۰ کیلو و جزو سنگین‌وزن‌ها بود. من که آدرنالین خون‌‌ام حسابی بالا زده بود تصمیم گرفتم طرف را از زمین بلند کنم. او در راند اول گذاشت که من ببرم اما دور بعد مرا برد. فکر کنم کمرم هنوز بخاطر این کشتی خوب نشده.”

رایلی به این مهمانی‌ها جنبه‌های هنری اضافه می‌کرد. آن‌ها قبلا در ۲۰۰۸ باهم ‌آشنا شده بودند؛ زمانی که شرکت‌‌های ماسک در حال ورشکستگی بودند. او شاهد بود که ماسک چطور تمام ثروت‌اش را از دست داد و سوژه‌ی مطبوعات شد. رایلی می‌دانست که اثر این روزها برای همیشه باقی می‌ماند و در کنار اتفاقات سخت دیگر زندگی ماسک (مثل تراژدی مرگ پسرش در دوران نوزادی یا شیوه‌ی تربیتی سخت‌گیرانه‌اش در آفریقای جنوبی) باقی خواهد ماند تا روح‌اش را زخم خورده کند. رایلی بسیار تلاش کرد تا مطمئن شود ماسک دست از کار می‌کشد و گذشته‌اش اگر چه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود اما برای مدتی دست از سرش بر می‌دارد. رایلی گفت: “سعی کردم به سرگرمی‌هایی فکر کنم که قبلا انجام‌شان نداده تا کمی روحیه‌ عوض کند. ما تلاش کردیم کمی از کودکی سخت‌اش را جبران کنیم.”

تلاش‌های هوش‌مندانه رایلی آن‌قدرها تاثیرگذار نبودند. مدت کمی بعد از مهمانی سامو، ماسک را در دفتر اصلی تسلا در Palo Alto ملاقات کردم. با این‌که آن روز شنبه بود، اما در پارکینگ کیپ تا کیپ ماشین پارک شده بود. در دفتر تسلا، صدها نفر نیروی جوان مشغول کار بودند. بعضی‌ها با کامپیوتر مشغول طراحی قسمت‌های مختلف ماشین و بعضی دیگر با دستگا‌ه‌های الکترونیکی که روی میزشان بود مشغول انجام آزمایش بودند. صدای خنده‌های بلند ماسک هر چند دقیقه در تمام طبقه می‌پیچید. وقتی ماسک وارد اتاق کنفرانس، که من منتظرش بودم شد متوجه شدم که چقدر کار کردن در روز شنبه برای خیلی از کارمندان هیجان‌انگیز و تاثیرگذار بوده. ماسک موقعیت را از منظر دیگری می‌دید. او ازین‌که تعداد کم‌تری از کارمندان آخرهفته‌ها کار می‌کنند شاکی بود. “ما به کندی پیش می‌رویم. تصمیم داشتم به کارمندها ایمیل بزنم. اوه لعنتی، ما خیلی کندیم.” ( هشدار: در این  کتاب قراره کلی کلمه‌ی «لعنتی» وجود داشته باشد. ماسک از این کلمه خوشش می‌آید؛ همین‌طور خیلی از آدم‌های اطرافش!)

بنظر این طرز رفتار و صحبت کاملا با نگرش ما نسبت به آدم‌های آینده‌نگر و رویاگرا مطابق باشد. تصور استیو جابز یا هاوارد هیوز در حالی‌که به همین صورت کارمندها را توبیخ می‌کنند اصلا سخت نیست. ساختن چیزهایی (بخصوص چیزهای بزرگ) کار سخت و پیچیده‌ای ا‌ست. ماسک دو ‌دهه وقت برای ساختن شرکت‌‌ها صرف کرده؛ او با کسانی سر و کله زده که یا تحسین‌اش می‌کردند یا از او خوش‌شان نمی‌آمده. در دورانی که من این گزارش‌ها را می‌نوشتم، همین آدم‌ها داوطلب بودند که در مورد روش ماسک برای اداره کسب‌وکارش یا تجربه‌ی کار کردن با او به من اطلاعات بدهند.

جلسات شام من با ماسک و سفرهای گاه‌وبی‌گاه‌ا‌م به ماسک‌لند حقایق زیادی در مورد او معلوم کرد. او تصمیم دارد چیزی بسازد که بسیار بزرگ‌تر و تاثیرگذارتر از آنچه هیوز و جابز ساختند باشد. در حالی‌که بنظر می‌آمد آمریکا دست از صنعت هوافضا و اتوموبیل خود کشیده، ماسک به سراغ آن‌ها رفت و آن‌ها را طوری بازسازی کرد که تبدیل به موضوعی جدید و فوق‌العاده شدند. در قلب این تغییرات، مهارت ماسک به عنوان یک طراح و توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار و توانایی‌اش در تبدیل آن‌ها به ماشین‌ها قرار دارد. او طوری قطعات و جزییات را باهم ترکیب کرده که کم‌تر کسی فکر می‌کند چنین چیزی ممکن است و البته همیشه نتیجه درخشان بود. البته واقعیت این است ‌که ماسک هنوز راه زیادی دارد تا به جایگاهی مثل رکورد ثبت سفارش برای آیفون یا فیس‌بوک با بیش از یک ‌میلیارد کاربر برسد. در این لحظه، او هنوز برای پول‌دارها اسباب‌بازی می‌سازد و امپراطوری در حال رشد و شکوفایی‌اش ممکن است با انفجار یک موشک از هم بپاشد یا تسلا فقط به اندازه‌ی یک مرجوع گروهی ماشین‌های‌اش با ورشکستگی فاصله دارد. از طرف دیگر، شرکت‌‌های ماسک همین حالا خیلی جلوتر از تمام خیال‌پردازی‌ها و بلندپروازی‌های او در گذشته هستند و تصویر آن‌چه قرار است در آینده اتفاق بیفتد قطعا در روزهای سخت هزاران حس خوب و امیدوارکننده به او داده‌اند. «ادوارد جانگ» یکی از مشهورترین مهندسین نرم‌افزار و مخترع درباره‌ی او می‌گوید: “از نظر من ایلان یک مثال درخشان است از این‌که چطور دره‌ی سیلیکون ممکن است خودش‌ را از نو بسازد و عمل‌کرد خیلی بهتری از به دنبال IPOها بودن و تمرکز بر بالا بردن تولیدات‌اش دارد. البته این مسایل مهم‌اند اما کافی نیستند. ما نیاز داریم به دنبال مدل‌های متفاوت اجرای کارهایی که ماهیت طولانی مدت دارند و جاهایی که تکنولوژی بیش‌تر یک‌پارچه است باشیم.” یک‌پارچگی که جانگ از آن صحبت می‌کرد هماهنگی  هارمونیک بین نرم‌افزار، الکترونیک، مواد پیش‌رفته و محاسبات اسب بخار همگی به نظر از استعدادهای ماسک هستند. بنظر می‌آید ماسک می‌تواند از استعدادهای‌اش استفاده کند تا راه را برای رسیدن به دوران ماشین‌های عجیب و غریب و به وقوع پیوستن رویاهای علمی تخیلی هموار کند.